داداش سیاه ضایع ...

ضایع شدم رفت

سال 93 بود یه دختره دانشجویی میومد دفتر کاری داشتم انجام میدادیم کم کم یه مقدار باهم

خوب شدیم تا اینکه ترم آخر وقتی تموم کرد گفت شمارت میدی بهم منم بهش دادم ...

دختر خوبی بود سنگین رنگین بود نبود ازون دست دخترایی جلف باشن ..

ولی اسم فامیلش نمیدونستم این چند وقت میومد اینجا حتی فامیلش سوال نکردم ولی اون فامیل

منو میدونست خواستم شمارش سیو کنم مجبور شدم سوال کردم ....

خلاصه بعضی وقتا پیام میداد بعضی شبا اس ام اس بازی میکردیم  تا اینکه تابستون امسال

کم پیدا شد خبری ازش نبود .....

هیچ وقت من بهش پیام نمیدادم همیشه اون میداد صحبت میکردیم منم تو این چند وقت

پیلمش ندادم که چی شده زنده ای یا مرده ....

یه شب پیام داد کلی ازش گله کردم کجایی ناپیدا  بعد گفت عقد کردم و الانم یزد هستم

بازم گله کردم چرا دعوت نکردی اینم بگم ظاهری بودا

خوب من چیزی ازش نمیدونستم در حد پیام بود ....

تا اینکه واتس .وایبر .لاین نصب  کرد بازم گله که چرا پیام نمیدی بهم تحویل  نمیگری اینها

یه مدت تحویلش گرفتم ولی ناراحت میشدم از حرفاش گذاشتم به حساب شوخی ولی

دیدم نه اهمیتی نمیده سلام میکردم بهش خیلی بد جواب میداد ....

خلاصه اینکه کم کم خودمو کشیدم گوشه ...یبار پیام داد گفتم شما ؟

گفتن فلانی هستم گفتم ببخشید این خط واگذار شده تا اینکه زنگ زد جوابش ندادم چون صدام

میشناخت ...

چند وقت پیش دوباره با خواهر زاده اقاش اومدن دفتر یه تیپی بهم زده بود تعجب کردم ولی خوب

تحویلش گرفتم گفت شمارت عوض کردی گفتم اره گفت چند وقت پیش پورفایلت عکس خودت بود

گفتم دادم به خواهرم خطم اون عکس خانودادگی بوده....

گفت شماره جدیدت چنده الکی گفتم پیامت میدم ..

تا اینکه صبحی اقاش اومد دفتر سیم کارتش تعویض کنم خودش معرفی کرد الانه گوشیم زنگ خورد

ناشناس بود جواب دادم شوهرش بود در مورد سیم کارتش سوال کرد

گفت خانم ... گفتم خودم هستم ضایع شدم رفت

الانه فهمید عمدا باهاش قطع رابطه کردم

بابای من کیه ...

یکی بیاد اصل منو یاد اوری کنه

بابای من کیه ؟ داداشم کیه ؟ کجایی هستم ؟داییم کیه ؟

مخم سالم سالم هست سرمم به جایی نخورده ..آلزلیمر هم نگرفتم

فقط نمیدونم اصلم چیه ؟

هفته گذشته یه آقایی سند سیم کارت آورد منم سیم کارتش تصویض کردم

بهش دادم حالا صبحی یه آقای دیگه ای اومد قاطی با خودش هم دعوا داشت

گفت خانم شما چرا سیم کارت منو تاریخ 12/10/94 سوختین ؟

منم با قیافه حق به جانت گفتم من ؟

گفت بله ازتون شکایت میکنم مشخصاتش سوال کردم گفتم این سیم کارت

آقای فلانی سندش اورده منم بهش دادم ....

همینجور قاطی گفت نشون بده بهش گفتم من سند نگه نمیدارم گرفتم

دوباره پس دادم ...

منت گذاشت سرم گفت بخاطر اقای ..... (داییم منظورش بود )ازتون شکایت

نکردم گفتم بچه میترسونی به کل منکر همه  چی شدم

گفتم من آقای ... نمیشناسم دوباره گفت مگه دختر آقای ...نیستی ..بابات مگه نیست

گفتم نه دوباره گفت مگه ....برادرت نیس بازم نه آخر سر گفتم بابا من اصلا

اینجایی نیستم هم محلی شما نیستم من برای ایشون کار میکنم

همچین کم اورد گفتم حالا برو شکایت کن منت میزاری بخاطر داییم شکایت نکردی

آخر سر فرستادمش کپی گرفت از مدارکش سیم کارت دوباره تعویض کردم بهش دادم

نامرد میخواست منو بترسونه


جای خالیش حس میشود

آقای کفاش روبرو دفتر که افغانی بود رو دیروز عصر از طرف گردان اومدن غافلگیرش کردن بردنش

از دوماه پیش که افغانی ها رو جمع میکردن از داخل شهر آقای کفاش نیومد بعد از یک ماه هم که اومد با

دست کفش میدوخت با چشمش هم نگاه اطرف میکرد که چیز مشکوکی نبینه ...

بعضی وقتها هم کفش ها یا داخل خونه همسایه نزدیک دفتر میدوخت ویا داخل مغازه پدری ...

خیلی آقای صبح ها که میومدم دفتر با روی باز وخنده جواب سلامم را میداد ظهر هم دوباره با همون روی باز

میگفت خسته نباشید خداحفظ ....

همیشه به بابا  میگفت حاجی شما سنی ازتون گذشته تا من هستم کاری انجام ندید بخدا ناراحت میشم

و عوضش مادری بابا زحماتش رو به هر نحوی جبران میکردن...

وقتی توی تابستون توی این هوای گرم روزه هاشو میگرفت و از شدت گرم دستمالش رو با اب میشست

میگذاشت رو سرش دل ادم میسوخت با این زحمت پول خرج خانودشو در میاره میفرسته افغانستان ...

بابا میگفت هر روز بهش زنگ میزدن که اوضاع چجوره امروز که زنگ نزدن و اومدن بردنش

و حالا جای خالیش حس میشود ....


هییییس خوابه

ساعتای 8 /30بود یه خانمه گفت خانوم این تعمیرات موبایل ساعت چند بازمیکنه گفتم :

9به بعد اجازه گرفت که میتونم بشینم اینجا ؟گفتم بفرمایین راحت باشین ...

بعدچند لحظه رفت دوباره اومد گفت میتونم من یه چرتی بزنم اینجا گوشیم دادم تعمیرات

گفتهیه ساعت دیگه اماده میشه دیشبم نخوابیدم بازم گفتم رحت باشین

الانم چادرش گرفته روصورتش لالا کرده

هییییییس بیدار میشه

من اروم صحبت میکنم با ارباب رجوع که بخوابه ولی این مردم انگار فاصله چقدر زیاده با بلند گو

حرف میزنن

قدر منو بدونین چقدر مهربونم

خداایا هر چی صلاحه...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.