اسفند هم بیهوده دود شد

امسال هم مثل سال قبل تموم شد ولی هنوز یه جند روز مونده ازش

خلاصه این اسفند هم بیهوده تموم شد و کلی کار هم دارم که انجام ندادم

هی امروز فردا کردم تا اینکه شد آخر اسفند .....

خوش بحال اونایی که سال 94 پیشرفت کردن اگه بیکار بودن کار مورد

نظرشون پیدا کردن نه مثل من که سرجای خودم هستم ولی بازم شکر...

بقول دوستم بعضی ها هستن در ارزوی همین کار هستن ولی چه میشه کرد

من کار دولتی دوست دارم نه این کار که با همه جور ادمی باید برخورد کنم ...

بعضی آدم ما میان که دوس دارم بازم بیان با شخصیت خوش برخورد

که با دیدنشون ادم انرژی میگیره مثل پیر مردی که صبی اومد سلام کردم

کیف کردم از برخوردش با لحن مهربونی جوابم داد گفت سلام دخترم دعاگو ....

بعضی ها هم هستن که اگه یبار اومدن دیگه نمیخوام بیان  با خودشونم دعوا دارن ....

تموم شد امسال ولی اصلا سال خوبی نبود تا الان که هیچ شوق ذوقی

برای سال جدید ندارم چون هیچ امیدی بهش ندارم.

سال 94 سالی بود که با امید شروعش کردم این بود ....سال 92 یا 91 بود

داشتم خودم حرف میزدم گفتم سال 94 اینجورمیشه این اتفاق میافته

خلاصه ازون سال منتظر سال 94 بودم هر روزش گذشت تموم شد

خوب نبود که هیچ بد هم بود...

چند شب که دوستم با خانوادش رفته بودن کربلا  برا مراسمشون دعوت کردن

رفتم آقای مداح گفت اگه خدا چیزی بهت نمیده یا دور میده مصلحتی در کار هست

حالا شایدم این اتفاقات  یه امتحان بوده واسه من که نتونستم دوام بیارم

هی غرزدم نا شکری کردم ......

امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشین همگی تعطیلات عید بهتون

خوش بگذره....

من که امروز روز آخر کاری سال 94 هم هست میرم تا 14 فروردین 95 .....

مواظب خودتون باشن


نتیجه تصویری برای امسال هم تموم شد

شاد باش

بزن بر طبل بیخیالی که آنهم عالمی داره

هر چی بزرگ تر میشی دلت هم بیشتر میگره از همه چی دلگیر میشی

از اطرافت از سن سالت دلت میخواد کودک باشی بری بغل اونی دوسش

دوری و اشک بریزی ولی بزرگ شدی باید بیصدا غصه هاتو دفن کنی ....

این روزا اصلا حال خوبی نداشتم به هر بهانه ای دلم میگرفت بغض میکردم

اشکم میومد ولی چنان لبمو گاز میگرفتم که این بغض سر باز نکنه ولی آخرش

چشام قرمز میشدن ....

کلا کلافه بودم نمیدونمستم باید چکار کنم میخواستم ظرف بشورم همین که

سمت ظرف شومیرفتم نمیدونستم باید چکار کنم فقط نگاهشون میکردم ...

بس فکر میکردم روز جمعه 4 بار سردرد گرفتم .

دیشب دوستم پیام داد بهم خوبی گفتم نه ..

بهم میگه دیونه ای به چی فکر میکنی الکی مخ خودتو خراب میکنی چی به

داشته هات فکر کن میگم داشته هام چیه میگه تن سالم خانواده خوب

کار چی کم داری ؟

بهش میگم آرامش میخوام اعصاب ارومی میخوام در جوابم میگه توکل کن توکل

چیزی که من ندارم هی ناشکری میکنم ...

حرف خوبی دوستم گفت مثبت فکرکن فکرای خوب کن چیزی که اصلا نمیتونم

گفت شاد باش تا میتونی از زندگی لذت ببر ....

خلاصه دیشب با گریه بد گفتن به خودم  به همه چی غر زدن خواب رفتم

و خیلی خواب دیدم..

تعریف نمیکنم صبی که تعبیرشون خوندم خوب تعربیشون

ولی اینا قرار نیس برای من تعبیر بشه

از امروز میخوام شاد باشم زدم به بیخیالی ظهری هندزفری گذاشتم تو گوشمم

صدا هم تاآخر بیخیال همه چی همه جا شدم

واسه اون جشن کلا بیخیال شدم نمیرم تا ببینم چی میشه یا خوب میشه یا بد


نتیجه تصویری برای میخوام شاد باشم

جشن ....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این روزها اصلا سرحال نیستم  یعنی روزها خوبم همین شب

میشه اتوماتیک حال منم خراب میشه میرم تو لاک خودم کم حرف

هی فکر میکنم بعد هم قاطی میکنم گریم میگیره

نسب به سال قبل هیچ شوق ذوقی به سال جدید ندارم شاید

دلیلش هم این دو ماه گذشته هست که خیلی فشار عصبی استرس

داشتم باعث شد از سال 94 راضی نباشم .....

دیشب خیلی بد خوابیدم خوابای درهم برهم دیدم نمیدونم

تعبیرش چی میشه اینو میدونم اگه تعبیر هم بشه

برا کسی دیگه تعبیر میشه

اگه تعبیر نشد هر چی دوس داشتین بهم بگین

دو شب پیش با مادری داشتم عکسای بهمن گذشته رفته بودیم

مشهدنگاه میکردم به مادری گفتم فقط 1سال گذشته چقدر

تغییر کردم اونموقع خوشگلتری بودم

بعد عکسای شب عروسی دختر داییم که از بابا گرفتم نشونش دادم

چقدربه طرز ژست بابا خندیدیم باباهم محو اخبار بود رفتم نشون

بابا خودش دادم بابا هم بدتر یه حرفی گفت که بیشتر خندیدیم

خلاصه کم کم به بهار 95 نزدیک میشیم امیدوارم تو سال 95

آرزوهاتون تو سال94 که سال 93 آرزو کرده کرده بودین برسین

یه مشکل کوچلو هم  هست که فکر میکنم دلیل این کسلیم واسه همینه

رمز دار میام میگم