به فکر کی هستم

منو باش به فکر کی هستم به خودم سختی میدم تا سیستم باز بشه

از صبح پنج شنبه شروع کردم به اسکن پرونده ها از 217 تا رسوندم به 104

که امروز اومدم ادامه اسکن کنم 25 تا برگشت زده بودن ناقص بودن  

منی که عصرای پنج شنبه نمیام دفتر این هفته اومدم از سردرد حال نداشتم

چشام هم درد میکرد بس نگاه مانیتور کرده بودم بازوم هم جای جودش

اخه اسکنر بالا بود بس دستم بردم بالا اوردم حالا امروز گذاشتمش رو

صندلی کنارم ...

امروز جناب داداش اومد که رسید عوارض شهرداری که صبحی مامور شهرداری

داد بهش دادم اومد اینور قاطی کرد گفت چرا اینقدر دو برت شلوغه همه کپی ها

اینجان هیچی منم سکوت کردم چون خودم میدونستم دارم چکار میکنم به ردیفی

که تو سیستم شماره ها هستن اسکن میکنم شروع کرد به جمع کردن همشون

منم فقط نگاه میکردم بهش .

فقط تنها چیزی گفتم که من خودم میدونم دارم چکار میکنم که اینا اینجا هستن .

هیچی دیگه از الان تصمیم گرفتن از رو حوصله انجام بدم چون خودش کمک نمیده

منم برام مهم نیس سیستم وصل بشه یا نه .

خودمو خسته کنم اعصابم بریزه بهم که چی والااا

حیف اعصابم نیس

یه استراحت خوب

باز هم مثل قبل سیستم قطع شد یه استراحت میکنیم

شهریور ماه بود که بخشنامه دادن که باید شناسنامه یا کارت ملی طرف رو که

سیم کارتش فعال کردیم  اسکن کنیم به جناب داداش گفتم پشت گوش انداخت

دوباره اول مهر بخشنامه دادن که تا پنجم مهر بهمون مهلت دادن بازهم بهش گفتم :

که همچین بخشنامه ای اومده بازهم هیچی عین خیالش نبود ......

   تا اینکه یک شنبه پنجم مهر تا ساعت 2 سیستم وصل بود که طرف عصر

رفتم سیستم رو قطع کرده بودن

زنگ زدم به جناب داداش گفتم قطع شده با تعجب  گفت عه...

گفتم بله دوبار بهت گفتم دیگه چکار کنم من هم اومدم خونه

ودر استراحت به سر میبرم

...........

+بعدا نوشت:(هفتم مهر )

دوران استراحت به سر رسید امروز ساعت 12 بود زنگید گفت :

بیا چندتا فعال سازی هست انجام بده.

سیستم وصل شده ولی کامل نه دو تا از ایکونا قطع تشریف دارن

وصلی این دوتا هم تا زمانی که پرونده ها اسکن نشه وصل نمیشه

211 تا پرونده باید اسکن کنیم عصری به جناب داداش میگم صبح جمعه

که میریم ییلاق نمیخوادبیایی اسکن که یه مقدار ازشون میگه ولش کن

اینجور معلومه خودم باید همشون اسکن کنم

+ چقدر این شکلکا بلاگ اسکای زشتن  به قول سمیرا  اییییییییییییش





امان از دست داداش سومی

قبل از هر چیز همگی بیایین اعلام حضور کنین که زنده هستین

و پخ پخ نشدین جا ببعی

من میدونم شما بچه زرنگین فرار کردین

اونایی هم که بی من کباب خوردن کوووووفتشون بشه


دیشب دایی اینا اومدن خونمون همون دایی که سال گذشته گفتم

از بالای درخت گردوافتاد داداش دومی اینا هم بودن احوالش پرسید

گفت دایی سرت بهتره خوب شدی که تعریف کرد که

جدیدا رفته پیش دکترش براش یه چند تا آزمایش نوشته محض اطمینان کامل ....

دایی بنده خدا سواد درست درمونی نداره خوب اون زمان مدرسه ای نبوده

مکتب بود  گفت برام ازمایش دیابیت با پریسات وچند تای دیگه نوشته ....

به دیابت میگفت دیابیت به پروستات هم گفت پریسات

واااااااای یعنی افتضاح کرد داداش سومی بس سوال کرد دایی ازمایش

چی دادی؟بنده خدا نمیدونست داره فیلمش میکنه اونم تکرار میکرد

نمیدونستم جلو خندمو بگیرم داداش خودش که ریلکس نشسته بود

که یهو داداش دومی بحث عوض کرد با تعجب گفت نیگاه اینا برنامه تلویزیون گفت

یکی از بازیگرای تنهایی لیلا بود که گفت چه چاق شده بازم این دست بردار نبود

تا اینکه دایی متوجه شد گفت دیابت ولی به رو خودش نیاورد

من خودمم بعضی وقتا شیطون میره تو جلدم تکه کلام میگیرم ولی فقط از مامانم

ولی گناه دارن اذیتشون نکنین


واما امروز یه خانومه ای که خونشون چند تا کوچه بالاتر از خونه ما هست  

منتظر بود کفاش کفشش اماده کنه همین جا بود زنگ زد به پسرش

که یکی از قوام مرحوم شوهرش فوت کرده که ماشین برام بگیر

برم پیششون  همین لحظه یه مرده هم همینجا بود نگو به حرفاش گوش میداده

صحبتش که تموم شد گفت:

من میرسونمت خانومه گفت نه پسرم میاد ..

خانومه کفشش گرفت اومد گفت تو ماشینش نشسته نمیره میترسم زنگ زد

به پسرش که بیاد دنبالش اونم نمیتونست جایی بود گفت میرم خونه اگه

بیاد دنبالم یه کتک درست حسابی میزنمش

چقدر زمونه خراب شده وقتی یه زن مسن بترسه 

واااااای به حال .....

وااالا چه پررو تشریف داشت این اقاهه چطور به خودش اجازه داده

حرفای دیگران گوش بده

بگم فرهنگش صفر بوده مخش تعطیل بوده یا شیرین میزده