مادر.... پدر ...بخشش..

بازم مثل هفته قبل روز شنبه باید با اعصاب خوردی شروع بشه ....

نمیدونم چه حکمتی هست این دوهفته هست روز شنبه با اعصاب خوردی باید شروع کنم

بازم مثل همیشه با خوشحالی صدقه انداختم گفتم خدایا هفته خوبی داشته باشم بدون

استرس نگرانی ناراحتی ......

چیزی نگذشت که یه خانم 54 یا 55ساله  وارد شد گفت برا کارت ملی ثبت نام میکنی منم با روی

خوش براش توضیح دادم که شما چون کارت ملی دارین نیازی نیس فقط کسانی که اصلا

کارت ملی نداشتن باید ثبت نام کنن ....

باور نکرد بازم حرف خودش میزد قسم خدا میداد که ثبت نامم کن یارانم قطع نشه

کلی قسم میداد تو به جوونیت قسم .تورو به خدا قسم...کلی قسم داد منم بازم

راهنماییش میکردم بهش گفتم شما جای مادرمی مجبور نیستم که بهت الکی بگم

دیدم قبول نمیکنه گفتم شناسنامت بده ببینم ثبت نام میشین یا نه ؟

از شانس بدش نتمون قطع شد تو همین فاصله زنگ زدم به کسانی که براشون

نوبت گرفته بودم بیان دنبال رسیدشون این خانمه فکر کرد من مشخصاتشون

وارد سیستم کردم صداش بلند کرد گفت که یارانمون قطع کردی

هر چی توضیح دادم بهش بازم حرف خودش میزد تعداد زیادی جمع شدن

هر چی مردم براش توضیح میدادن که قطع کردن یارانه دست اینا نیس

بازم قبول نمیکرد قسم میداد ..

صبرم تموم شد بهش گفتم هر کار دوست داری انجام بده میری شکایت کنی برو

شکایت کن به هرکی هم میری بگو فقط بدون همون خدایی که قسمش میدی

بالاسرت هست اون خدای منم هست ازین تهمتی که بهم زدی همه رو جمع کردی

اینجا نمیگذرم الهی که دامنت بگیره بازم قبول نمیکرد زنه دیونه ....

بهش گفتم 20 سال هست که تو محله زندگی میکنم یکی نیومد بهمون بگه تو ...

حالا این تهمت میزنی دو تا کارتی که سوره مزمل با دعای معراج که زدم بالای سیستمم

در اوردم گذاشتم جلوش گفتم بهمین ایه های قران ازین حقم نمیگذرم ...

من خیلی سنم ازت کمتره ولی اینقدر میدونم وقتی بهت میگم جای مادرمی بدون چی میگم

حیف اسم مادرت که بهت میگن

رفت مغازه بابام دوباره حرف خودش میزد بابام هم کلی باهاش حرف زد انگار یه کم عقلش

کار کرد اومد قربون صدقم میرفت قربون چشات شم میرفت که ببخشم ...

اینقدر عصبی بودم دستش گرفتم از دفتر بیرونش کردم قفل کردم رفتم خونه ....

وقتی اومدم به بابا گفتم رفتم گفت اره یه خانمه اومد دنبالش بردش...

خلاصه مادره ولی بخشیدمش شاید خدا بحرمت دل همین مادر یه نیم نگاهی بمن کرد ..

ولی در مقابل این خانمه زبون نفهم یه پیرمرد که برا کارت ملی بهش زنگ زدم

کلی خوش اخلاق تشکر کردم گفت من پیرمرد نماز میخونم روزه میگیرم اول صبحی

دعای خیرت میکنم دخترم کلی کیف کردم از حرفاش خدا حفظش کنه ...

نظرات 18 + ارسال نظر
samira دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 20:56 http://tehran65.blogfa.com

به مهسا هم بوگو انقد خودتو لوس نکن بینیم

خودت بگو چرا من بگم

samira دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 10:09 http://tehran65.blogfa.com

کوفت

خودت
مرررض

mahsa دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 02:19 http://sedayebaroon.blogsky.com/

تا اطلاع ثانوی من با سمیرا هیچ حرفی ندارم ، فقط یه روز یهو گذاشتم رفتم این روزا رو یادتون بیاد

من تا اطلاع ثالثی
مثلا کجا میری هاااان
چه معنی داره دختر بی خبر بره

گل صحرایی یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 21:37 http://ninigolo1393.blogfa.com/

اُهُ اُهُ برنج دار شدی رو دست مخمل من بلند شده؟
علوست خوبه میبوستت

چیه حالا اصبانی
برا مخملت رقیب پیدا شد گفته باشم
فدااااش بشم من اون لپس ببوس از طرف من

AfsoOn یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 21:37 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

سلام
خدا رو شکر که زنده ای
تبریک میگم به دوستت الی خانوم، ان شاءالله صحیح و سالم بچشون به دنیا میاد
ولنتاینت مبارک

سلاامم
ها زنده ام انتظار نداشتی ای بد جنس
مرسی عزیزم
الی گفت ممنون گلم ...
هم چنین شما..

mooty یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 21:00 http://dj-mooty.blogsky.com/

آجو اشتباهی زدم نظرتو پاکیدم!
خخ میخواسم بگم دارم این وبو میبندم!
اومدم خدافظی ! ! !
امیدوارم همیشه موفق باشی!

اشتباهی نبود بس عاشقی
کجا میموندی حالا دلم واست تنگ میشه
برا همیشه نرو کم بیا ولی نرو
عزیزی تو موفق باشی تو هم
ولی نری بازم بیا

mooty سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 16:57 http://dj-mooty.blogsky.com/

خخخ زنه ی بیجول..
گفت پیرمرد یاد ی چیزی افتادم خخ
چن روز پیش از خیابون رد میشدم دیدم رو ی نیمکت ی پیرمرده با نوش نشسته بستنی میخوره خخ
سه تا گاز خودش میزد ی لیس نوش میزد خخ
تازه کالج هم پوشیده گوشی هم داشت خندون هم بود خخخ
خیلی توپ بود با خودم گفتم کاش منم بابابزرگ مامان بزرگ داشتم

خانوم خونه سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 13:20 http://www.ganje-man.mihanblog.com

هان؟چی میگه؟
نقظه چین یا با پای خودت بیا یا به زور میام میارمت

samira دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 16:56 http://tehran65.blogfa.com

به اعصابت مثلث باش خو

......
هاااااااای عرض میکنم.هااااااای

حس نوشتنه هی میره تازگیا..دلم یهو میگیره بچه ها

چشم مثلث نباشم مربع هستم یا لوزی
هاااای منم عرض میکنم هاااای
تو رو میکشم با این حست نظرات شش قفل میکنی
با مهسا نقشه کشیدیم برات

گل صحرایی یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 16:11 http://ninigolo1393.blogfa.com/

چه زود داغ میکنی دختر
بهت دختر نمیدم بداخلاقخوبه نزدیش

داغ نه جوش
بمن نمیدی به پسرم میدی پسرم به باباش رفته داغ نمیکنه

. . . یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 14:38

توی همون پست نظر گذاشتم توی همون پستم دنبالش بودم ولی تو اون موقع تایید نکرده بودی الان کردی !
در ضمن منو میشناسی خوبم میشناسی البته چون کارت اینه شاید منو فراموش کرده باشی ولی خب من خوب تورو یادمه چون همیشه میام اینجا منتها چراغ خاموش !
در ضمن آدرس هم داشتم ینی خودت برام ساختی ولی خودت نابودش کردی ...
البته خودم ویرانه رو بازسازیش کردم یه چیزایی هم نوشتم توش میتونی بری بخونی البته اگه یادت باشه ادرس خونه ای که برام ساختی ینی برا هر دومون ساختی کجا بود ...

mahsa یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 12:21 http://sedayebaroon.blogsky.com/

اوه اوه سحر شناسایی شدی

خانوم خونه یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 09:35 http://www.ganje-man.mihanblog.com

عزیزم........همین که داداش علی با خندش باعث شد تو هم بخندی کلی خوشحال شدم...
داداش علی هم عشق نی نی...هر جا نی نی باشه کلی باهاش بازی میکنه و بغلش میگیره...
همیشه بخند سحر...دوس ندارم ناراحت باشی و غصه بخوریا...
گفته باشم

عزیزمی
خدا حفظش کنه داداش علی رو
خیلی دوس داشتنی هست

mahsa یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 00:59 http://sedayebaroon.blogsky.com/

اوووووف با کیا باید سرو کله بزنی تو هم. من اینجا خوندم اعصابم خرد شد تو چی کشیدی دیگه
این سمیرا باز نظراتشو بسته ، یعنی سمیرا دستم بهت برسه شل و پلت میکنم

وااااای مهسا نبودی ببینی چه حالی داشتم حرف میزدم باهاش لبام میلرزیدن
زبون نفهمی بود ....
سمیراااا منم طرف مهسام
شنیدی

. . . یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 00:23

خوبه خوشم میاد میترسی تایید کنی همه بفهمن ...
خانوم وکیل همه کارات فیلم بازی کردنه بس کن ...

من نترسیدم هیچ فیلم بازی نمیکنم
برو ببین تایید کردم
چیزی برا پنهمون کردن نداشتم فهمیدی نقطه چین
اگه تو این پست دنبالش بودی نه پست بعدی بود (همون که داغونم )

AfsoOn شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 19:45 http://mylovelyworld2016.mihanblog.com/

فکر کنم پیرزنه فقط شنیده که باید بره ثبت نام تا یارانش قطع نشه به خاطر همین فقط حرف خودشو میزده... خودتو ناراحت نکن از این موردا زیاد پیش میاد
خوش به حالت پیرمرده چقدر دعات کرده
مواظب خودت باش

هر جور ادم نفهمی بود وقتی این همه براش توضیح دادم میبایس قبول کنه
حرف منو قبول نداشت وقتی اون زن مردی که همسن خودش بودن میبایس حرف اونو رو قبول کنه ...
کلی کیف کردم با حرفای پیرمرده ..
فدااای تو عزیزم ...

سحر خانمممممممم شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 15:22 http://maloosak.69.mu

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
85165

میدونم نخونده گفتی فوق العاده هست
اینم خودم میدونم وبم عالیه
بازم ممنون لطف داری...
اومدم سری زدم ولی هیچی بدردم نخورد

خانوم خونه شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 15:20 http://www.ganje-man.mihanblog.com

سلام سحر جونم...
الهی اول صبحی اعصابتو خورد کرد...عیبی نداره بیرون کار کردن اعصاب خوذدی خودشو داره باید تحمل کرد دیکگه...
بجاش پیرمرده دعات کرد کلی بهت روحیه داد...

سلام عزیزم خوبی ...
واقعا رو مخم رفته بود هر چی به خوبی براش توضیح میدم انگار نه انگار ....
اره کلی کیف کردم با پیرمرده ..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.