دیگه از اسکن کردنام چیزی نمینگارم که کلافم کردن
روزی 20تا اسکن میکنم اگه برگشت نخوردن دوباره 20تای دیگه خودم خسته نمیکنم والا
خوبه بعد از این همه پست کسل کننده اعصاب خوردی یه پست سلامتی بزارم
بله سلامتی اونم از نوع سیب خوردن
جدیدا هم فتوا دادم که سیب بخورید از همه فریادها بالاتر هست
از تابستونی که رفتیم ییلاق سیب هامو چیدیم هر وقت منو ببینی در حال سیب خوردن هستم
وقت بی وقت سیب تو دستمه نیس واسه سلامتی هم خوبه
دیشب داشتم سیب میخوردم که بابا خندید بهم گفت اگه سیبا تموم بشن تو چکار میکنی ؟
گفتم هیچی میریم میخریم
حالا واقعا سیبامون تموم بشن چکار کنم ؟
یعنی زنده میمونم ؟
ولی تموم نمیشن هرچی بخورم تا اخر اسفند سیب داریم
ولی خوشمزها تموم شدن اون ترش مزه ها تموم شدن
ای خداااااااااااااااااااااا
دیگه خسته شدم تحمل ندارم از هفته گذشته هر چی اسکن کردم الان همشون برگشت زدن 154 تا برگشتی
الان فقط میخوام داد بزنم جیغ بکشم
اول گفتن اینجوری اسکن کنیم حالا میگن نه اینجوری
شناسنامه هم که قبول نمیکنن برا اسکن من چکار کنم
جناب داداش اون زمان که هیچی مهم نبود براش فقط میخواست سیم کارت بفروشه از شناسنامه کپی زده
حالا از کجا پیداشون کنیم کارت ملی بیارن
همه چی ریخته بهم
......
بعدا نوشت :
چرا هی بد بیاری میاد عصری اومدم دفتر برگشتی هام شدن 180
کلی زحمت کشیدم تا دیر وقت میموندم دفتر چهار شنبه جمعه هم که تعطیل بود اومدم دفتر ولی حالا برگشت
بخورن خیلی ظلمه
اعصاب ندارم فقط میخوام گریه کنم
امروز صبح بالاخره بعد از 1 ماه شوخی و استراحت رفتم سر کار ولی با بی میلی هیج شوق ذوقی نداشتم ولی چاره ای نبود .....
نمیخوام از اتفاق این دو روز اخر چیزی بنگارم که بعدها میام سری بزنم تداعی بشه برام هر چند میدونم چه اینجا بنگارم یا نه این اتفاقات اصلا یادم نمیره فقط اینکه تمام این خوشی 1 ماه همشون در عرض 2 روز زهر شد ب جونم .....
خیلی این روزا کسلم درگیرم با خودم این اتفاقات ولی الان بهترم داشتم مینگاشتم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود خواستم جواب ندم این ساعت شب ولی جواب دادم اول نشناختم بعد از صداش شناختم دوست دوران دانشگاه یادش بخیر چه روزایی داشتیم همیشه میگفت هوو خودم هستی اخر
الانم با گوشی اقاش زنگ زده کلی گفتیم خندیدیم از ته دلم خندیدم ...
تا بهش میگفتم اونموقع غلام خوبه میخندید میگفت از من سراغش میگیری همیشه میگفت قلام خخخخ
من شده بودم خانوم کوچیک اون خانوم بزرگ خخخ
تنها دوستی بود که خیلی خیلی شوخ بود ناراحتم نمیشد با وجودی شوهر داشت استادا رو بهش میچسپوندیم....
کافی بود با یه استاد حرف بزنیم افتضاح میکردیم همو خخخخ
هیییی همه چی گذشت....
قبل از هر چیز فعلا که بمن خوش میگذره حسابی استراحت میکنم تو هوای خنک خوابم مزه میده اونم تا ساعت 9 الی 10.....
همچنان شکلک هم نمیشه گذاشت (ایکون عصبی)
خبر اول اینکه حرفم رو پس میگیرم دفترمون نمیفروشیم با نصیحت های مادری از فروشش بیخیال
شده ....
خبر دوم فهمیدیم نی نیمون پسره (ایکون ذوق کردن)
ظهری داداش زن داداش اومدن گفتن نی نی شون پسره که اینم مطمینن شیطون هست و برای سومین بار عمه سه تا پسره شیطون ویا ب عبارتی زلزله میشم
خدایا نگهدار نی نی مون و با با مامانش باش....
دفتر تکلیف دانش اموزا منظورم نیست هااا خخخ
دفتر پیشخوانمون را قصد داریم بفروشیم چه کنیم
خلاصه تصمیم ب فروشش راگرفته ....
صبح جمعه که مادری ب داداش گفت چی شده سیستم
وصل نشده هنوز گفت درست شده منم صبح شنبه
سحر خیز شدم که برم دفتر گفت که هنوز وصل نشده
بیا برو پست بانک بگو میخوام سیستمم وصل کنم جوری هم صحبت کن که من خبر ندارم اومدی خلاصه
ساعتای 9 صبح شنبه رفتم کلی جناب رییس تحویل
گرفتم که کارمو راه بندازه هیییی دوباره رفت سر خونه اول گفت سفته باید بدی با منابع بالا داشته باشی کلی التماس مظلوم کردم خودمو جلو ش یه دختر
حرف گوش کن خخخخخ
خلاصه گفت صبر کن اقای فا....بیاد نامه دفترتون پیش اونه کلی نشستم دیدم خبری نشد زنگ زدم بهش کی میاید گفت ربع ساعت دیگه بازم منتظر.....
تا اینکه ساعت 10/30تشریف اورد حالا هم اومده
میگه برو یه دوری بزن کار دارم رفتم پیش یکی از
دفتر ها همون جا بودم حرف زدیم یه خورده حرف خوبم ب رییس گفتیم پشت سرش خخخخ
ساعت 11/30زنگ زدم اقای فا...بیام گفت بیا حالا رفتم میگه برو پیش رییس میرم اونجا میگه برو فردا صبح ساعت7/30منو یاد اوری کن (ایکون عصبی میخوام کله رییس بکنم )
هیچی دست خالی برمیگردم .....
صبح یکشنبه زنگ ساعت 8 میزنگم یاداوریش میکنم
میگه ساعت 11/30 زنگ بزن ....
ساعت 12 زنگ میزنم میگه خانم ....با مرکز صحبت کردم باید 200 میلیون سفته با 50 میلیون منابع در عرض 1 ماه جذب کنی ایبار خواهش تمنا منابع کمتر کنید 10 میلیون میگه نه منم خداحافظی قطع میکنم
زنگ میزنم ب اقای فا....که خیر سرش اشنا هستیم
پارتی بازی کنه کمترش کنه میگه باش ساعت 1 زنگ
بزن ....جواب میده میگه سرم شلوغه یادم رفته گفتم
عصر زنگ بزنم گفت باشه غروب زنگ میزنم خانمش جواب میده میگه رفته بانک این یعنی محترمانه میگه
کاری نکردم زنگ نزن ....
منم که از رو نمیرم صبح دوشنبه زنگ زدم اب پاکی ریخت رو دستم گفت زنگ بزم اقای .م...ب مرکز (بازم ایکون عصبی حرف خوب گفتن)
زنگ زدم ب اقای م...خودم معرفی کردم سریع شناختم گفت خانم ....شما کد بانکیتون حذف شده
سفته نیازی نیس شما اول اصل کارتون درست کنید
8 ماه کارکرد نداشتی کد بانکیت حذف شده (ایکون لبا اویزون ) گفت اگه میخوایی کار کنی باید بیایی دوباره از اول قرار داد ببندی..بازم تشکر الکی میگم شرمنده
اینا مثل خودش زبون ریختم خداحافظی کردم خخخخ
دوباره زنگ بزن به رییس جریانو شرح شده که بوووووق شارژم تموم میشه بس این چند روز زنگ زدم خخخخ
دنبال گوشی مامان بودم زنگ بزنم رییس زنگید خخخ
گفت شارژت تموم شد گفتم بله ..
چیه منحرفا جواب بله ندادم گفت شارژت تموم شد گفتم بله خخخخخخ
کلی حرف زدیم اخر سر گفتم خبری بهتون میدم که ادامه میدم یا نه گفت مشکلی نیس..
جربان ب داداش میگم میگه ولش کن نمیخواد همراه اولم وصل نمیشه دفترو میفروشم ...
اینم نتیجه سهل انگاری و بیخیالی جناب داداش...
دفتر میفروشیم ای دفتر میفروشیم...خخخخ
منم همچنان تا ساعت 10 مبخوابم خخخ