دلخوشی یعنی با مامانت بری خرید

خلاصه بعد از 1 سال با مادری عصریررفتم خرید  چه حالی داد ....

هر وقت میگفتم میخوام فلان چیز بخرم آجی دومی میگفت هر وقت خواستی بری خرید

به خودم بگو میام همراهت دیگه مادری با پای درناکش کجا میبری ..

منم بچه حرف گوش کن قبول میکردم

ولی ته دلم میخواست مادری همراهم باشه چون خوب خرج میکنه پسندش قبول دارم ....

دوهفته بود که میخواستم با اجی برم کفش بخرم هر دفعه برا اجی کار پیش میومد

تا اینکه موفق شدم ب ارزوم رسیدم با مادریم رفتم کفش خریدم....

بله چهار تا کفش همزمان خریدم

هنوزم هنگم هیچ وقت 4 تا کفش همزمان نخریدم 

رفتیم کفش فروشی اولی پسند نکردم ولی خودش همون مغازه  اولی خرید کرد برا خودش

رفتیم دومی پسند نشد مغازه سومی بازم پسند نکردم ولی یکی پوشید به پاش میومد

گیر دادم  برا خودش خرید.......

مغازه چهارمی یه کفش دیدم پوشیدم گفتم خوبه ؟

گفت اره میخوایی اون یه نمونه هم بپوش منم از خدا خواسته پوشیدم

اندازه  یه ابی با یه صورتی ..

مادری گفت تموم گفتم نه مجلسی هم میخوام راهی مغازه پنجمی شدیم  هی نگاه کردیمو کردیم

تا به یکی چشممون افتاد پوشیدم خواست حساب کنم یکی دیگه دید مادری گفت :

اینم خوبه پوشیدم گفت میخوایش دوباره ذوق گفتم اره ....خخخخخ

اول فک کردم با اون میخواد تعویض کنه گفت میخوایی هر دوتا بردار..

خیلی پرو پرو گفتم اره هر دوتا خریدم خخخخ

اقای فروشنده ذوق کرد گفت هنوز میخواین خخخخخخ

مبخواستیم برا مادری بخریم ولی پسند نشد....

خرید با مادریم خیلی خوش میگذره پسند خوبی هم داره هر چی بخوایی

اگه جنسش خوب باشه میخره ....

هیییییی بازم نمیشه شکلک گذاشت (ایکون گریه عصبی)

این خوابم هم تعبیر شد

یکی بیاد جواب منو بده چرا من باید خواب ببینم تعبیرش برا کس دیگه باشه

شکلک گذاشتن با گوشی چقدر سخته ایییییییییش

چند شب پیش دوباره خواب دیدم ولی ترسیدم فحشم بدین چیزی نگفتم

ولی تعبیر شد به این زودی  خوابم اینه خلاصه بگم 

اجی دومی بهم گفت برات خواستگار اومده فامیلش 

مدنی هست خخخخخ

مدیونین اگه فک کنین تعلیمات مدنی دوران دبستان 

هست خخخخخخ

الان اجی دومی واتس پیام داد یه خبر ؟

یه لحظه فک کردم خواستگار اومده خواستم ذوقو بشم که گفت دختر عمه عروس شدی .....

بله برا دختر دایی خواستگار اومده این خوابم هم تعبیر شد ....

داماد هم دایی زن پسر خالم هست....

دوستان گرامی هر کسی ارزوی چیزی داره بیاد بگه 

من خوابش ببینم بعده دوروز تضمین شده بر اورده میشه ....خخخخخ

مبلغ خواب ها هم از 50 هزار تومن شروع میشه

خدا بده برکت.....

خدایا شکرت

خدایا حالا فهمیدم هیچ کارت بی حکمت نیس 

ولی ما بنده ها نمیدونیم.....

روز شنبه ساعت 12 شب که دامادمون زنگ زد

گفتم آجی هست حتما با شماره شوهرش زنگ 

زده جواب دادم بعد سلام گفت که اجی حالش 

خوب نیس تب داره رفته مطب دکتر گفته باید 

بستری بشه الان بیمارستانم نمیزارن پیشش 

بمونم اماده شو میام دنبالت...

یخ کردم با حرفاش گفت گوشی به مامان هم بده

خودم بهش بگم اومد دنبالمون با مادری رفتیم...

وقتی اجی دیدم رو صندلی افتاده بغضم گرفت 

دیگه جریان رو تعریف کرد .چون ظهر داشتیم واتس 

باهم میحرفیدیم گفت خوبم کلی شوخی کردیم باهم

ولی یه دفعه تب کرده...

خلاصه اینکه مادری رو ب زور راضی کردیم رفت منم 

پیش اجی موندم....

اون شب تا صبح چشمم ب اجی بود تبش زیاد بود 

4 تا دارو بهش تزریق کردن واسه تبش هر چند 

ساعت هم تب سنج میزاشتن براش که نزدیک 

صبح تبش قطع شد که بردنش سنوگرافی ....

که پرستار صدام زد گفت لباس اتقاق عمل بگیر 

اماده بشه باید بره اتاق عمل ....

اجی گفت حامله بودم خونریزی کردم سقط شده

خوب نمیدونسته بارداره فک میکرده دوره 

عادتش هست ....

اگه این اتفاق نمیافتاد تو این سن باید دخترش 

عروس کنه یکی دیگه بیاره...

قرار براین شد کسی هم ازین جریان ندونه 

دامادمون شوخی میکرد بهم گفت که اگه مامان 

سوال کرد بگو یه شب بوده بیمارستان اصلا 

قبول نکن بگو این یکی دیگه بوده...خخ

خلاصه همه چی بخیر خوشی تموم شد...

ولی یه اتفاق بد دیدیم خانمه هفت ماه باردار 

بوده میبینه بجش نمیزنه میره سونو میگه 

اب دور بچش زیاد شده خفه شده عملش کردن

بدون بچه چقدر دلم براش سوخت هفت ماه

سختی کشید ذوق زده ولی نشد...

خدایا شکرت...


هنوزم خبری نیس ....

الان یک هفته بیشتر هست که این سیستم وامونده قطع هست وجناب داداش همچنان بخیال

اسکنر جدید نخریده با همون خراب میگه بیا اسکن کن این دستگاه هم سه کاره هست ..

اسکن وکپی با فکس داره ...روز چهارشنبه اومدم اسکن کنم دیدم نیس دستگاه رو برده

گفتم بهش در جواب میگه یکی دیگه میارم اونو نیاز داشتم شب بهش گفتم برا صبح دستگاه

بزار داخل دفتر گفت صبح میزارم صبح هم میرفت بیرون دوباره یاد آوری کردم ...

ساعت 10 زنگ میزنم بهش میگه من یادم رفت

خودم رفتم دفتر به شاگردش زنگ زدم برام اورده دفتر میبینم خرابه ظهر بهش میگم عصری

درستش کن بازم میگه باشه ......

شب هم اومده خونه میگه صبح جمعه دارم میرم تهران کار دارم با دوستم بازم میگم داری

میری درستش کن من صبح شنبه شروع کنم دوباره باشه

هیچی الان اومدم اسکن کنم بازم خرابه زنگ زدم بهش بعد از دو بار زنگ زدن جواب میده

میگه خرابه این تو برو زنگ میزنم فلانی بیاد درستش کنه

اوج بیخالی هست این بشر موندم تو کار ش

نمیدونم چه فکری میکنه...

جناب داداش را میگم موندم به کار این بشر چه فکرایی میکنه خدا میداند بس

از عصر سه شنبه که سیستم رو قطع کردن هیچ اقدامی میکنه واسه وصلش

و اسکن کردن پروندها که یه اسکنر بخره کارو تموم کنه .....

از چهارشنبه که خونه بودم خوش میگذشت تا 9 لالا

حالا امروز که بیدار شدم گفت برو دفتر کرکره هم بده پایین اسکن کن ...

میگم درست شده خیلی ریلکس میگه نه با همون خراب اسکن کن

حالا مثل این دیونها دارم اسکن میکنم که بعده 24 ساعت دوباره برگشت

بخورن بازم دوباره اسکن کنیم (مسخره بازی هست )

عصبی میشم برم یه اسکنر بخرم خودم برم مخابرات برا وصلش یه تعهدی

ضمانتی بدم دوباره میگم مگه دیونه ای خودش که براش مهم نیس .....

اصلا بیخیال دفتر شده هیچ کاری براش انجام نمیده ......

هفته گذشته یکی از کارمندا پست بانک اومد دفتر گفت :

من هر وقت مسیرم اینطرف بوده تو بیکار بودی دفتر جمع کنین بهتره

حداقل اجاره بدین مغازه سودش بهتره .....

والا راست میگفت اگه قرار بود اجاره مغازه بده حقوق به بده اونوقت حساب

کار دستش بود

...................................

تو این چند روزی خونه بودم که بعضی وقتا با مادری کل کل هم میکردم

که نتیجش این بود یه مقدار ناراحت بشه ازین شوخی کردن من

یه قول دوستم شوخی بدی بود مادره دیگه به فکره بچشه اونم دختر

یه شب داداش دومی گفت پسر فلان دکتر همکارمونه پشت سرش

میگن باباش رفت دختر فلانی یواشکی عقد کرده برده

این دکتره سنش بالاس دختر همسایه ماهم منشی هست و یه

مقدار سنش بالاس

خلاصه این که همه تعجب ازین کار که اگه حقیقت باشه

حرف خوب گفتن بهشون که چرا زن پیر مردی شده

منم سکوت و چیزی نگفتم جلو داداش

داداش که رفتم با مادری بحث باز کردم که مگه کار خلافی کرده

اینقدر تعجب کردین گفتم مادری دوره پوله ادم باید بره طرف پول

یکی من یکی مادری یهو برداشتم گفتم مادر من سخت نگیر اگه

پا بده مرد پولداری سر راهم قرار بگیره منم زنش میشم پیر جوونی

نداره پول داره

که مادری بغض کرد حرف خوب نثارم کرد من کر کر میخندیدم 

دیدم خیلی ناراحت شد گفتم مادر من اینو شوخی کردم ولی

باید طرف پول بری

از رو نرفتم دوباره گفتم پول

چون خانواده ما برا ازدواج ملاک ایمان اخلاق زیاد وضع مالی

طرف مهم نیس میگن پاک باشه خدا روزیشون میده بهمین

خاطر ناراحت شد

پیش خودش میگه نا امیده شده رفت از دست رفت