دارم کلافه میشم

خواهشا یه دقیقه حرف نزن

مهر داره میاد سر کله این دانشجو های پر حرف داره پیدا میشه

دختره ساعته 10 بود اومد گفت اینترنت گوشیم بالا نمیاد براش درست کردم

از وقتی اومد داره یه ریز فک میزنه گفتم گوشیش درست بشه میره ولی نه

هنوزداره حرف میزنه

سکوت میکنم که بفهمه حرف نزنه ولی بازم حرف میزنه از همه چی میگه

شیطونه میگه بهش بگم خفه شو

اخه تو چکار داری ما قربونی مکشیم  یا نه میگه ما باید قربونی بکشیم برا بابام

شما هم میکشین سرمو به اطرف تکون میدم دیگه چیزی نمیگه

این داره فک میزنه منم دارم پست میزارم فک چقدر به حرفاش گوش میدم

یه مقدار سنگین باش کم حرف بزن احترامت نگه دار نه این با پر حرفیت اراجیف

گفتنت محلت نزارم

+بعدا نوشت :

هیییییی رفت 

راحت شدم 

آخییییییییییییش

تولدم مبارک

تولد تولد تولدم مبارک  

بالاخره به دنیا اومدم اونم بعده 9 ماه فکر نکنی بعده 7 ماه


 نتیجه تصویری برای متن تبریک تولد


نتیجه تصویری برای تولدم مبارک

نگاه چه نازم بگو ماشااله

تقویم ورق خورد و رسید به امشب  امشب شب تولدمه  البته تولد شناسنامه ایم

آجی سومی مسخره ام میکنه میگه تولدت مثل شهادت ها دو تا هست یکی به

روایتی یکی هم تولد اصلی

ولی ادم باید زرنگ باشه از هر دوتا استفاده کنه دوتا هدیه بگیره

خلاصه  یک سال جوان تر شدم ...

دلم تنگ شدبرای اون روزایی که ...

 بد خواب بودم کسی نمذاشت کنارش بخوابم بابا میگف:

بیا بغل خودم و محکم بغلم میکرد میخوابیدیم نمیتونستم تکون بخورم شب بعد

نمیخوابیدم گفتم محکم بغلم میکنی نمیتونم تکون بخورم

(فکر کنم کلاس اول یا دوم بودم)

 برای روزی که سوار موتور میشدم همراه بابا میرفتم مغازش

برای روزی که از پله ها خوردم زمین لبم زخمی شد آجی سومی

همرام میومد میرفتم مدرسه همه خوراکی هامو تو راه مدرسه

میخوردم با لب دهن کجم

(اینجام سوم یا چهارم بودم)

برای کلاس دومم به اولین روز مدرسه رو خوندم اول تشدید لین

برای روزی که مادری بردم بازار برام یه النگو خرید اونقدر ذوق داشتم عصرش

رفتم با بچه های همسایه شکست و چقدر گریه کردم  اومدم خونه

برای آجی سومی تعریف میکردم گریه میگردم دسته دیگ هم تو دستم بود

باز شد افتاد رو دندونم شکست

برای اونروز ایی که شوهر خالم تا میدیدم میگفت تپلی کور شو

و دلم گرفت برای روزی که دبستان بودم آجی از مدرسش برام عروسک

خرید و با دختر دایی عروسک بازی میگردیم اون قوطی های شیرخشک

بچها هم ساک لباسی عروسکون بود ولی........

حیف خواهرم تنهامون گذاشت رفت برای همیشه

برای اونروز دلم گرفت گریه میکردم براش خاله ام میگفت گریه نکن رفته

تو خونه خودش یه خونه خوبی داره

انشاالله که خونه خوبی داره روحش شاد

مثلا  تولدمه چه معنی داره دل گیر بشم بیاین با هم یه دوری بدیمmade by Laie

حالا من دفتر هستم نمیتونم قر بدم شما پاشین زود..

 
نتیجه تصویری برای تولدم مبارک

 تولد همه کسانی که امروز به دنیا اومدن مبااااااارک 



چیزی از نظافت نمیدونست.

مستاجر مان را میگم این زن چیزی از نظافت نمیدونست

23 شهریور قرادادش تموم شد  خونه هایی که بنیاد مسکن براشون ساخته

اسباب کشی کرد رفت بدون خداحافظی ..

اگه بیرون این زنو میدیدی  فک میکردی چکاره هست و رو گنج نشسته

و هی لاف میزد که 20 تا چادر با مانتو دارم.

شوهرم گفته دیگه لکه شور برات نمیگیرم بس استفاده میکنی ..

لوازم ارایشی اینقدر دارم هی بلف اقوامش میداد که شغلشون چیه

  من هر روز باید به مامانم زنگ بزنم

کلی کلاس میذاشت راست میرفت چپ میرفت هی میگفت همسایه

وسیله زیاد دارم جامون کوچکه ...

از اونجایی هم ما هیچ رفت اومدی با هیچ کدوم از مستاجرامون نداریم باورمون

شدکه بنده خدا با سلیقه هست ولی زهی خیال باطل

این چند روز اخر که میومدن برا خونه مادری همراهشون میرفت بالا میگفت خونه

کثیفه نظافت نمیکنه باورش سخت بود.

تا اینکه عصر جمعه رفتیم بالا  اوه اوه چه گندی زده  موندم اینچور زندگی میکرد

سینک ظرف شویی از سفیدی به سیاهی رفته بود سنگ رو کابینتا پر از چربی

حیاط خلوت که از خاک معلوم نبود اب هم ریخته بود همونجا گل شده بودن

از همه بدتر سرویسا نمیدونم چجور دلشون میومده حموم میکردن ایییییییش

رنگ ابی پرده ها شده بود سیاه دیوارها هم برچسپ زده بود افتضاح...

خلاصه یه جرم گیر خرج سرویس ها با اشپزخونه کردیم خونه را تمیز کردیم

یکی اومد خونه رو ببینه حداقل یه مقدارتمیز باشه

آخر سر هم با نگرانی رفت بس فضول بود خونه داداش دومی هم طبقه بالای

خونمون هست با این همسایه هست دیگه هی فضولی میکرد تو زندگیشون

زن داداش هم میگفت من 1ماه میشه دیگه درو براش باز نمیکردم جواب پیام

با زنگش نمیدادم آخه زن چکار داری به زندگی مردم

زن داداش  میگفت تا داداش دور میومده سریع در میزده میگفت:

....خانم اقات نیومده

دور کرده یا اینکه میگفته روش جلوگیرت چیه ؟

اخرین بارم اومده در زده گفت ه: .....خانم شبکه سلامت بزن دکتره داره در مورد

ناباروری صحبت میکنه سریع در بسته رفته داخل خونه زن داداش گفت

با این حرفش یخ کردم اومدم صدای تلویزون زیاد کردم زدم شبکه دیگه

چکار کنه با اون همسایه ها معلوم نیس

آخر هفته ای که خوش گذشت

امسال تابستون که میرفتیم ییلاق هر هفته یه اتفاقی میافتاد و خوش

نمیگذشت ولی این هفته خوب بودنسبت به هفته های قبل عصر پنج شنبه

ساعتای 6 راه افتادیم نزدیک اذان بود رسیدیم بابا و داداش اولی که همون

جا بودن که با رسیدن ما خونه هم از سوت کوری در اومد داداش اولی گفت

شما که نبودین ما هر شب زود میخوابیدیم اون شب به همه چی خندیدیم

داداش اولی که به پوست پیازهم میخندید.......

صبح جمعه بابا داداش اولی رفتن کرمان که بابا بستری بشه برا عمل

چشم مادری هم رفت عرق نعناع گرفت من هم مشغول نظافت که ساعت

11 همه کارهام تموم شددیگه از خستگی نا نداشتم.

ظهر خونه آجی دومی بودیم که دامادمون جشن تولد 80سالگی باباش

و70سالگی مامانش گرفته بودرفتیم اونجا نهار که خوردیم تولد شروع شد

که همه بچه هاش با نوهاش شروع به هورا کشیدن کل زدن شدن

و خیلی خوش گذشت ..

+فقط یه مشکل بود فک نمیکردم منو مادری هم بریم لباس خوب

نبرده بودم همرام

مجبور شدم سارافونمو  بپوشم  وامیدوارم تو فیلماشون نباشم

که مطمینم هستم


اولین خوابم تعبیر شد

چند وقت پیش خواب دیدم خونمون مراسم بوده داداش دومی

با زن داداش مثل قبل نبودن دونفری تو باغ قدم میزدن شب میشه

مراسم شروع میشه سیدی که دعوت کرده بودیم برای مراسم

امد طرفم بهم گفت این نامه رو تو نوشتی گفتم کدوم نامه ؟

نامه رو نشونم میده میگه همون رمزه همون برادرت که دوتا

بچه میخواد.در همین حین که داشتیم صحبت میکردم با سید

بچه داداش اولی میاد صحبتمون قطع میکنیم که متوجه نشه ...

حالا دیشب داداش اولی اینا همین جا بودن که داداش دومی

با زن داداش اومدن همراه با جعبه شکلات چون هر وقت میان

دست خالی نبودن برامون عادی بودچایی اوردیم که با شکلات

بخوریم که زن داداش گفت :

بخورین مناسب داره گفتیم مناسبت چی زن داداش رو  به داداش

که اون بگه داداشم میگفت من نمیدونم خلاصه متوجه شدیم

نی نی داره میادپریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

برای سومین بار دارم عمه میشم 

یعنی میشه اون خوابام هم تعبیر شن این یه خوابم که زود تعبیر شد