-
ادب نم کشیده
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:16
اینروزا نمیدونم چرا ادبم نم کشیده یه کم حرفای خوب به همه میگم زیاد نه هاا یه کم ولی میگم دیگه ... مادری هم هی نصیحت رو نصیحت دختر درست صحبت کن این چه طرز حرف زدنه شخصیت خودت اینجوری نشون میدی دخترش هم عوض حرف گوش کردن میخنده میگه ای مادر من غریبه نیس دوستمه باهم راحتیم ازین حرفا باهم نداریم بازم مادری نصیحت ...... عصر...
-
ای خداااااااااااااااااااااااا
دوشنبه 13 مهر 1394 10:43
ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دیگه دارم عصبی میشم به کجاااااااا فرار کنم هر کی دوستم داره ادرس خونش بده من فرار کنم بیام پیشش همینو کم داشتم که حالا با اسکن کردن پرونده ها تکمیل شد هر چی اسکن میکنم برگشت میخورن به هر کی زنگ میزنم میگه از من درسته میگه این کارو کن فلان کارو کن انجام میدم بازم نمیشه...
-
به فکر کی هستم
شنبه 11 مهر 1394 11:46
منو باش به فکر کی هستم به خودم سختی میدم تا سیستم باز بشه از صبح پنج شنبه شروع کردم به اسکن پرونده ها از 217 تا رسوندم به 104 که امروز اومدم ادامه اسکن کنم 25 تا برگشت زده بودن ناقص بودن منی که عصرای پنج شنبه نمیام دفتر این هفته اومدم از سردرد حال نداشتم چشام هم درد میکرد بس نگاه مانیتور کرده بودم بازوم هم جای جودش...
-
یه استراحت خوب
سهشنبه 7 مهر 1394 19:28
باز هم مثل قبل سیستم قطع شد یه استراحت میکنیم شهریور ماه بود که بخشنامه دادن که باید شناسنامه یا کارت ملی طرف رو که سیم کارتش فعال کردیم اسکن کنیم به جناب داداش گفتم پشت گوش انداخت دوباره اول مهر بخشنامه دادن که تا پنجم مهر بهمون مهلت دادن بازهم بهش گفتم : که همچین بخشنامه ای اومده بازهم هیچی عین خیالش نبود ...... تا...
-
امان از دست داداش سومی
شنبه 4 مهر 1394 11:27
قبل از هر چیز همگی بیایین اعلام حضور کنین که زنده هستین و پخ پخ نشدین جا ببعی من میدونم شما بچه زرنگین فرار کردین اونایی هم که بی من کباب خوردن کوووووفتشون بشه دیشب دایی اینا اومدن خونمون همون دایی که سال گذشته گفتم از بالای درخت گردوافتاد داداش دومی اینا هم بودن احوالش پرسید گفت دایی سرت بهتره خوب شدی که تعریف کرد که...
-
دارم کلافه میشم
دوشنبه 30 شهریور 1394 11:31
خواهشا یه دقیقه حرف نزن مهر داره میاد سر کله این دانشجو های پر حرف داره پیدا میشه دختره ساعته 10 بود اومد گفت اینترنت گوشیم بالا نمیاد براش درست کردم از وقتی اومد داره یه ریز فک میزنه گفتم گوشیش درست بشه میره ولی نه هنوزداره حرف میزنه سکوت میکنم که بفهمه حرف نزنه ولی بازم حرف میزنه از همه چی میگه شیطونه میگه بهش بگم...
-
تولدم مبارک
شنبه 28 شهریور 1394 19:09
تولد تولد تولدم مبارک بالاخره به دنیا اومدم اونم بعده 9 ماه فکر نکنی بعده 7 ماه نگاه چه نازم بگو ماشااله تقویم ورق خورد و رسید به امشب امشب شب تولدمه البته تولد شناسنامه ایم آجی سومی مسخره ام میکنه میگه تولدت مثل شهادت ها دو تا هست یکی به روایتی یکی هم تولد اصلی ولی ادم باید زرنگ باشه از هر دوتا استفاده کنه دوتا هدیه...
-
چیزی از نظافت نمیدونست.
شنبه 28 شهریور 1394 11:22
مستاجر مان را میگم این زن چیزی از نظافت نمیدونست 23 شهریور قرادادش تموم شد خونه هایی که بنیاد مسکن براشون ساخته اسباب کشی کرد رفت بدون خداحافظی .. اگه بیرون این زنو میدیدی فک میکردی چکاره هست و رو گنج نشسته و هی لاف میزد که 20 تا چادر با مانتو دارم. شوهرم گفته دیگه لکه شور برات نمیگیرم بس استفاده میکنی .. لوازم ارایشی...
-
آخر هفته ای که خوش گذشت
دوشنبه 23 شهریور 1394 18:55
امسال تابستون که میرفتیم ییلاق هر هفته یه اتفاقی میافتاد و خوش نمیگذشت ولی این هفته خوب بودنسبت به هفته های قبل عصر پنج شنبه ساعتای 6 راه افتادیم نزدیک اذان بود رسیدیم بابا و داداش اولی که همون جا بودن که با رسیدن ما خونه هم از سوت کوری در اومد داداش اولی گفت شما که نبودین ما هر شب زود میخوابیدیم اون شب به همه چی...
-
اولین خوابم تعبیر شد
دوشنبه 16 شهریور 1394 19:21
چند وقت پیش خواب دیدم خونمون مراسم بوده داداش دومی با زن داداش مثل قبل نبودن دونفری تو باغ قدم میزدن شب میشه مراسم شروع میشه سیدی که دعوت کرده بودیم برای مراسم امد طرفم بهم گفت این نامه رو تو نوشتی گفتم کدوم نامه ؟ نامه رو نشونم میده میگه همون رمزه همون برادرت که دوتا بچه میخواد.در همین حین که داشتیم صحبت میکردم با...
-
بمب هوا کردم
شنبه 14 شهریور 1394 08:31
به افتخار خودم یه دست جیغ هوراااای بلند بله دیگه نیس خیلی دقتم بالاس بایدم دست بزنین دیشب بمب هوا کردم جریان ازین قرار بود اوایل اردیبهشت پنکیکم تموم شده بود رفتم بخرم نمونه پنکیک قبلیم تموم کرده بودم یه مارک دیگه خریدم. چون آخر وقت بود دفتر بسته بودم ساعت 8 غروب بود میبایس برم خونه عجله داشتم گرفتم اومدم خونه حالا...
-
خوش میگذشت بهم که..
پنجشنبه 12 شهریور 1394 08:28
داشتم خوش میگذروندم که صدای زنگ گوشی اومد .. میگم :الو سلام از صداش فهمیدم آقای بوووق از امور مشترکین مخابرات هست بازم میگم سلام بی مقدمه میگه اسم دفترت جزء لیست شیقت دفاتر هست میگم نه میگه تو لیست شیفت فلان شهر هم نیستی محکم میگم نه باز میگه چیزی نگفتی بخاطر شیفت باز میگم نه چیزی نگفتم میگه تو مدیر نه اینطرف قبرستونی...
-
خواب دوم
یکشنبه 8 شهریور 1394 08:28
خواب دومی هم ماه رمضان بود که شب نوزدهم رمضان بود از احیا اومده بودیم.خواب دیدم یه مراسمی بوده خونمون هرکسی دنبال یه کاری بوده که گفتن هرکی اینو جواب بده یه چادر مشکی بهش میدیم منم همراه مادریم بودم داشتم میرفتم حموم که وقتی تموم کردم داشتم میومدیم چادر خودم که پوشیده بودم یه چادر مشکی هم تا زده گذاشتن بودن برام که تو...
-
اینروزا خیلی خواب میبینم
پنجشنبه 5 شهریور 1394 08:26
نمیدونم چه اتفاقی قراره بیافته از ماه رمضون خیلی خواب مبینم اونم خوابای که همشون مربوط به خودم و خانوادم میشه اولین خوابی که دیدم یادم نیس چندم ماهه رمضون بود سحر که بیدار شدم اولین چیزی اومد ب ذهنم خوابم بود که خواب دیدم خانواده عمه داماد سومی اومده بودن خونمون حالت خواستگاری بود ولی چیزی بما نگفته بودن منو مادری با...
-
وقتی هماهنگ نباشی
دوشنبه 2 شهریور 1394 08:25
وقتی تو کارت هماهنگ نباشی اینجوری ضایع میشی باید ماست مالی کنی قضیه رو چند وقت پیش یه آقاهه اومد گفت سیم کارت دایمی چند تعویض میکنی ؟ گفتم 5 تومن در جوابم گفت فلان دفتر دیروز سیم کارتم تعویض کرد 10تومن ازم گرفته گفتم نمیدونم من 5 تومن میگیرم همون لحظه زنگ زد به اون دفتر گفت دفتر خیابون بووووق 5 تومن میگیره اینحاس که...
-
خرابکاری کردم
پنجشنبه 29 مرداد 1394 08:23
خراب کاری کردم تو خانواده ما سفید مو تو سن کم ارثی هست ولی من شانس اوردم موهام دورتر سفیدی پیدا شده. داداش اولیم 40 سالشه موهاش اکثرا سفید شده داداش دومی 30 سالشه اونم موهاش دارن سفید میشن اجی هام هم همینطور همشون سفیدی موهاشون زیاده..... منم از حالا 5 الی 6 تار سفید اونم جلوی موهام پیدا شده یبار مادری حنا گذاشت سرم...
-
تو که چشمات خیلی قشنگه
چهارشنبه 28 مرداد 1394 08:22
تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم نجیبه دوره زمونه چی شده والاااا.... مردم چرا اینقدر پررو شدن ؟ آقاهه الان اومد لهجش به اصفهانی ها میومد گفت دستگاهتون خرابه گفتم : آره خرابه دوباره میگه چرا خرابه منم شونه بالا انداختم گفتم خرابه دیگه باز میگه این شهر چیش درسته همچیش بهم...
-
میخوام تغییر شغل بدم
چهارشنبه 21 مرداد 1394 08:13
خلاصه بعد از مدتها فشار اوردن به مخ مبارک برای نوشتن این هفته دوتا اتفاق افتاد که بهونه ای باشه برا نگاشتن وهم اینکه یه خورده بخندیم هم شک کنم به کارم.. صبح یک شنبه بود سرگرم بازی شطرنج بودم قبلش بگم که مدیونین اگه فک کنین من کار انجام نمیدم که یه پیر مرد عصا بدست اومد منم به رسم احترام سلام کردم گفتم بفرما پدرم در...